قصه هاي ملکي حديث نفس اماره است و قصه هاي ملکوتي حديث نفس مطمئنه . قصه هاي ملكي حديث غصه هاي اسارت در ملك و همراهي با شيا طين انس وجن است و قصه هاي ملكوتي حديث رهايي از ملك و برائت از اين شياطين. آنجا حديث خواستن است . اينجا حديث شدن است. قصه هاي ملكي را، آنكه اسير غم وخسران عادات ذهني و شياطين وجن هاي موهوم است باور مي كند و قصه هاي ملكوتي را آ نكه از غم و هجران نجات يافته و صفاتش بر او تجلي يافته باور دارد. آن حديث زلف يار است و اين حديث جام باده . آن حديث كو چه و بازار است و اين حديت هفت آسمان . آنجا حديث گناه كبيره و صغيره و حرام و حلال و جنگ هفتاد و دو ملت است ،اينجا حديث حوريان و غلامان و ميوه هاي پاك و شراب طهور . آنجا مي شنوي و مي خواني و مي گويي . اينجا مي بيني و شهادت مي دهي. آنجا قال است، اينجا حال است. آنجا تو حق را مي جويي، اينجا حق تورا مي جويد .
اگر اين مارجها ي آتش را که مخلوق نيستند خاموش کني و تنت راهيزم اين شياطين انس و جن نکني ،موت قبل از موت مي کني اين ملک را ملکوت، اين جهنم را بهشت مي يا بي .
در ملکوت گردش کن و اسرار را ببين خود را بشناس و خدا را بشنا س و بعد خود قيامت بپا کن و حکم بده وسپس پيامبر ت را بفرست تا خبر دهد که اين همه خودت هستي . عاشق حقيقت را به صبر توصيه مي کنم .براي کشف حقيقت به حق بينديش و از حقيقت بگو و از حقيقت بنويس نه از حامل حقيقت که چون تويي بيش نيست ، که خود را شناخته است که حقيقت را شناخته است.
والسلام.
ناصر طاهري بشرويه...(روشنا)
rroshanaa.mihanblog.com
9/ 5/1387