• وبلاگ : سروش آسماني
  • يادداشت : نور و ظلمت
  • نظرات : 3 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    من مسيح هستم . آمده ام به قامت عطرگل محمدي

    بنام پدر، پسر، روح القدس : لوح ،کلمه، کتاب را پيامبرم

    .......

    .....به وبلاگ رجوع شود

    ************************

    عشق کني

    ترک "غير عشق" نمي کني، مگر انشاء الله ،يک دم و يک نفس ، به مدد عشق از عالم ملک منصرف شوي، و قواي خود را منصرف از ملک ملاقات کني ، جلوه "معشوق درون" را ببيني ، دل و دلبر يکي گردد و هواي دل ( همان يک دم، يک نفس) را که بين تو و قلب صنوبري ات ميگردد ، ملاقات کني.

    اگر اين حالت در تو تکوين يابد ، پدر ، پسر و روح القدس را ملاقات کرده اي که هرسه خودت هستي و اينجا خود را شناخته اي، که خدا را شناخته اي.

    ناصر طاهري بشرويه.....روشنا

    پيامبر عشق و آگاهي

    rroshanaa@yahoo.com

    rroshanaa.persianblog.ir

    rroshanaa.mihanblog.com

    nasertaheriboshrouyeh.iranblog.com

    ما نبوديم سايه ما نور شد نور گشتيم جلوه ما حور شد
    حال ما پر نور بود پر شور شد نفخه اي شد شور ما در صور شد
    نفخه آن صور شد در ناي ما ما الف گشتيم او شد باي ماجهل و تاريکي تو از خود دور دار قلب و جانت تشنه آن نور دار
    گر تو خواهي ساقي جانت شود زنده دارد نور و ايمانت شود
    خاک تو آن نان عيسايي شود آب تو جام مسيحايي شود
    نفس تو پاک است عيسي خود تويي قلب تو نور است موسي خود تويي
    بر الفباي وجودت کن نظر اقراء باسم ربک داري بسر

    ناصر طاهري بشرويه---------روشنا

    سروش عشق و آگاهي

    rroshanaa.mihanblog.com

    قصه هاي ملکي حديث نفس اماره است و قصه هاي ملکوتي حديث نفس مطمئنه . قصه هاي ملكي حديث غصه هاي اسارت در ملك و همراهي با شيا طين انس وجن است و قصه هاي ملكوتي حديث رهايي از ملك و برائت از اين شياطين. آنجا حديث خواستن است . اينجا حديث شدن است. قصه هاي ملكي را، آنكه اسير غم وخسران عادات ذهني و شياطين وجن هاي موهوم است باور مي كند و قصه هاي ملكوتي را آ نكه از غم و هجران نجات يافته و صفاتش بر او تجلي يافته باور دارد. آن حديث زلف يار است و اين حديث جام باده . آن حديث كو چه و بازار است و اين حديت هفت آسمان . آنجا حديث گناه كبيره و صغيره و حرام و حلال و جنگ هفتاد و دو ملت است ،اينجا حديث حوريان و غلامان و ميوه هاي پاك و شراب طهور . آنجا مي شنوي و مي خواني و مي گويي . اينجا مي بيني و شهادت مي دهي. آنجا قال است، اينجا حال است. آنجا تو حق را مي جويي، اينجا حق تورا مي جويد .

    اگر اين مارجها ي آتش را که مخلوق نيستند خاموش کني و تنت راهيزم اين شياطين انس و جن نکني ،موت قبل از موت مي کني اين ملک را ملکوت، اين جهنم را بهشت مي يا بي .

    در ملکوت گردش کن و اسرار را ببين خود را بشناس و خدا را بشنا س و بعد خود قيامت بپا کن و حکم بده وسپس پيامبر ت را بفرست تا خبر دهد که اين همه خودت هستي . عاشق حقيقت را به صبر توصيه مي کنم .براي کشف حقيقت به حق بينديش و از حقيقت بگو و از حقيقت بنويس نه از حامل حقيقت که چون تويي بيش نيست ، که خود را شناخته است که حقيقت را شناخته است.

    والسلام.

    ناصر طاهري بشرويه...(روشنا)

    rroshanaa.mihanblog.com

    9/ 5/1387

    سلام و خسته نباشيد.

    لطفا مناظره با شيطان را بخوانيد.

    با تشکر




    سلام

    هيچ كس از تاريكي خوشش نمياد كه هيچ حتي فراريه ، اما خيلي وقت هاي زندگي ، اون لحظاتي كه بايد جهتمون رو مشخص كنيم كه رو به سمت نور بريم يا تاريكي . اشتباه مي كنيم ...

    اين ميشه كه زندگيمون نه نورانيه ( مگر لحظاتي كه يه جورايي وصل به همون نوريم در بعد زمان و مكان مثلا زمان نماز و مكاني مثل بارگاه علي بن موسي الرضا ع ) و نه تاريك محض ( مگر زماني كه گناهخ مي كنيم و از در توبه غافليم ) ، زندگيمون ميشه خاكستري .......!!!!!!!!!

    + ثنا 
    آيا غير از اين است ؟؟؟
    آيا مي شود نور را طلبيد و در آغوش ظلمت آرميد ؟؟؟
    مي‏توان دست در دست تاريكي داد و روياي نور را در سر پرورانيد ؟؟؟
    پاسخ

    با سلام معلومه هم عقيده ايم
    + ثنا 
    سلام سروش. خيلي قشنگ مي نويسي. تا ديروز مطمئن بودم كه دارم به سوي نور حركت مي كنم هرچند آهسته ولي پيوسته بود اما از امروز ... زياد به خودم مطمئن نيستم...خدايا راه رو به من نشون بده.......................