ما نبوديم سايه ما نور شد نور گشتيم جلوه ما حور شدحال ما پر نور بود پر شور شد نفخه اي شد شور ما در صور شدنفخه آن صور شد در ناي ما ما الف گشتيم او شد باي ماجهل و تاريکي تو از خود دور دار قلب و جانت تشنه آن نور دارگر تو خواهي ساقي جانت شود زنده دارد نور و ايمانت شودخاک تو آن نان عيسايي شود آب تو جام مسيحايي شودنفس تو پاک است عيسي خود تويي قلب تو نور است موسي خود توييبر الفباي وجودت کن نظر اقراء باسم ربک داري بسر
ناصر طاهري بشرويه---------روشنا
سروش عشق و آگاهي
rroshanaa.mihanblog.com