یکی از صحنه هایی که شاید خیلی از ماها دیدیم و بی توجه از کنارش گذشتیم صحنه کار کردن استاد بنا و کارگران ساختمونیه .
شاید فکر کنین که چه چیز قابل توجهی تو این صحنه هست که به اون بی توجهی شده ؟
الان عرض می کنم :
کمی دقت کنین و سعی کنین اون صحنه رو به یاد بیارین تا راحتتر تجسم کنین و متوجه منظورم بشین .
کنار یه دیواری که تا نصفه بالا اومده اوستا رو داربست ایستاده و مشغول کاره و یه کارگر ساختمونی هم پایین داربست کمکش میکنه . کارگر آجرها رو از رو زمین بر میداره و هر وقت اوستا دستش خالی شد و آجر قبلی رو که بهش داده بود روی دیوار نیمه کاره گذاشت ، آجر بعدی رو براش بالا میاندازه و اوستا اونو میگیره و تا درست شدن دیوار این روال ادامه پیدا میکنه .
متوجه شدین چی میخوام بگم ؟؟!!
.
.
.
.
اون چیزی که تو این صحنه برای من جالب بود و نظرم رو به خودش جلب کرد اینه که تا اوستا دستش خالی نشه و آجر رو کار نذاره ، آجر دیگهای دستش نمیدن .
ما هم اگر میخواهیم که سیر رسیدن نعمت به دستانمون همیشگی باشه و مدام نعمت تازهای برامون برسه باید نعمتی رو که به ما دادن خرج کنیم و به مقصد برسونیم تا دستمون آماده بشه برای گرفتن نعمت بعدی .
پس تا خرج نکنیم چیزی دستمون نمیاد .